عکس عکس هایی از دل طبیعت اَمامه (شمیرانات )
جوجه کباب

عکس هایی از دل طبیعت اَمامه (شمیرانات ) جوجه کباب

۲ هفته پیش
سلام عزیزان دل ورق بزنید( عکس ها متفاوت است).
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می رفت و بر می گشت با آنکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود ، دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد .
بعد از ظهر که شد هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت.
مادر کودک نگران شده بود که مبادا دخترش در راه برگشت از طوفان بترسد یا رعد و برق بلایی سر دخترش بیاورد، تصميم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود.
با دیدن صدای رعد و برق که همچون خنجری آسمان را می درید با عجله سوار ماشینش شد و به سوی مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر رعد و برقی که در آسمان زده می شد ، او می ایستاد و به آسمان نگاه می کرد و لبخند می زد و این کار با هردفعه رعد و برق تکرار می شد.
زمانی که مادر اتومبیل خود را کنار دختر رساند ، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می کنی؟ چرا همین طور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی می کنم صورتم قشنگ تر به نظر بیاید، چون خداوند مرتب از من عکس می گیرید.
یادمان باشد هنگام رویارویی با طوفان های زندگی خدا در کنارمان است ؛ پس لبخند را فراموش نکنیم.
...